داستان های زیبا و کوتاه :بد نیست یک نگاهی بکنید......
دهکده نگار جون.........................

داستان های زیبا و کوتاه :بد نیست یک نگاهی بکنید...... 

 

 

 

 

1-  پسر نامرد....

2-دختر نامرد....

3-عاشق دختر پادشاه....

4-عشق بدون مرز.....

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 

1-پسر نامرد

 

 

این داستان نشانه عشق یه دختر به پسر هست و در آخر فرهنگ پسر ایران رو میشه فهمید

 

یه روز یه دختر و پسر عاشق هم بوودن

 

دختر میخواسته بره و دوست پسرش رو ببینه ولی شرایط خونه نمیذاشت

 

دختر به بهونه استخر از خونه میاد بیرون و میره دوست پسرشو میبینه

 

بعد دوست پسرش میپرسه به چه بهونه ای اومدی

 

دختره میگه .. استخر !!

 

پسره میگه آخه اگه الان بری و ببینن موهات خیس نیست که شک میکنن بیا بریم خونه ما و موهاتو تو حموم خیس کن

 

دختره قبول میکنه

 

میرن خونه پسره و دختره میره که موهاشو خیس کنه

 

پسره از این پسرا که خودشون رو گنده میکنن عوضی فقط از این گاف باز ها بووده زوود زنگ میزنه به دوستاش

 

که بیان و دختر رو تو حموم ببینن که بعدا" خودشو بزرگ کنه بگه اله بوود و بله بوود ...

 

دوستاش میان و یکی یکی از پنجره حموم نگاه میکنن

 

و میرن تو و میبینن

 

نفر آخری که میره دیگه نمیاد

 

میرن تو حموم و میبینن هم دختره و هم پسره رگشون رو زدن و حموم پر خون شده

 

میبینن پسره با خون رو دیوار نوشته : نامردا خواهرم بوود

 

یه ذره مرد باش .. هیچ وقت چیزیو کم نمیکنه ازت

 

عجب ... توف به شرافت این روزگار

 

_________________

 

غم اگر ترکم کند تنهای تنها میشوم

 

دوست اگر یادم کند سلطان دنیا میشوم

 

 

- - - - - - - - - - - - - - - -  - - - - - - - - - - - - - - - - - - - * - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 
 

 

2-دختر نامرد

 

 

این داستان از اونجایی شروع میشه که

 

پسری از یک دختر که او را هنگام امدن از مدرسه دیده بود ابراز علاقه کرده 

 

و ان دختر هم قبول کرد که با هم اشنا شوند

 

ان ها در ابتدا دوستی خیلی ساده ای داشتند تا اینکه پسر کم کم متوجه

 

شد که بهتر است من با این دختر بمانم وعشق خود را وقت خود را علاقه ی

 

خود را و زندگی خود و...رابرای ان این دختر بگذارم

 

و با هیچ دختری دیگر ارتباط نداشته باشم او این ماجرا را به دختر گفت و

 

دختر هم قبول کرد که من هم به تو

 

قول میدهم که هیچ پسری ارتباط نداشته باشم

 

روز های خوب این دو ثانیه به ثانیه می گذشت اما روز های خوب با فراز و

 

نشیب هایش به پایان رسید

 

تا اینکه پسر متوجه شده که یکی از اقوام این دختر به دختر علاقه پیدا کرده

 

است ان دختر شاید فکر نمی کرد

 

که یکی از اقوامش به او دل بسته اند

 

پسر میخواست تا به هر نحوی شده است ان پسر (فامیل) دختر را مجبور

 

کند تا به ان دختر ابراز علاقه نکند پسر به ان دختر گفت که من میخواهم ان

 

پسر(فامیل) تو را ببینم تا به او بگو یم که تو را دوست دارم پسر به دیدن ان

 

پسر(فامیل) می رود پسر ماجرا را برای ان فامیل تعریف می کند  و ان فایل

 

هم قبول میکند چند روزی از این ماجرا میگذرد و ان

 

پسر(فامیل) دوباره پسر را فرا میخواند و پسر هم می رود اما این بار

 

پسرهای فامیل ها جمع شدند و ان

 

پسر را تهدید به این کردند که اگر تو دست از ان دختر نکشی ما ماجرا را

 

برای پدر و مادر ان دختر تعریف میکنیم

 

پسر که طاقت ناراحتیه دختر را نداشت فقط به زبان قبول کرد

 

پسر به دختر زنگ زد و گفت که یکی از فامیل هایش او را دوست دارند دختر

 

وقتی این ماجرا را شنید خیلی خوشحال شد و ان پسر را خیلی راحت

 

فراموش کرد و ناراحتیه پسر را اصلان درک نکرد

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 

3-عاشق دختر پادشاه

 

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به

 

معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش

 

یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ،

 

خودش به سراغ تو خواهد.

 

جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که

 

اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .

 

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان

 

خداست . در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند . جوان

 

فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد .

 

همین که پادشاه از آن مکان دور شد ، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت . ندیم

 

پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند . بعد از

 

مدتها جستجو او را یافت . گفت: (( تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی ، چرا وقتی

 

پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست ، از آن فرار کردی؟ ))

 

جوان گفت: (( اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود ، پادشاهی را به در خانه ام آورد ،

 

چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش نبینم؟ ))

 

-  - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

 

4-عشق بدون مرز

 

 

داستان در مورد سربازیست که بعد از جنگیدن در ویتنام به خانه بر گشت. 

 

قبل از مراجعه

 

به خانه از سان

 

فرانسیسکو با پدر و مادرش تماس گرفت

 

" بابا و مامان" دارم میام خونه، اما یه خواهشی دارم. دوستی دارم که می

 

خوام

 

بیارمش به خونه

 

پدر و مادر در جوابش گفتند: "حتما" ، خیلی دوست داریم ببینیمش

 

پسر ادامه داد:"چیزی هست که شما باید بدونید. دوستم در جنگ شدیدا

 

آسیب دیده.

 

روی مین افتاده و یک پا

 

و یک دستش رو از دست داده. جایی رو هم نداره که بره و می خوام بیاد و با

 

ما زندگی

 

کنه

 

"متاسفم که اینو می شنوم. می تونیم کمکش کنیم جایی برای زندگی

 

کردن پیدا کنه

 

"نه، می خوام که با ما زندگی کنه

 

پدر گفت: "پسرم، تو نمی دونی چی داری می گی. فردی با این نوع

 

معلولیت درد سر

 

بزرگی برای ما می شه.

 

ما داریم زندگی خودمون رو می کنیم و نمی تونیم اجازه بدیم چنین چیزی

 

زندگیمون رو

 

به هم بزنه. به نظر من

 

تو بایستی بیای خونه و اون رو فراموش کنی. خودش یه راهی پیدا می کنه

 

در آن لحظه، پسر گوشی را گذاشت. پدر و مادرش خبری از او نداشتند تا

 

اینکه چند روز

 

بعد پلیس سان

 

فرانسیسکو با آنها تماس گرفت. پسرشان به خاطر سقوط از ساختمانی

 

مرده بود. به

 

نظر پلیس علت مرگ

 

خودکشی بوده. پدر و مادر اندوهگین، با هواپیما به سان فرانسیسکو رفتند و

 

برای

 

شناسایی جسد پسرشان

 

به سردخانه شهر برده شدند. شناسایی اش کردند. اما شوکه شدند به این

 

 


نظرات شما عزیزان:

نگار
ساعت15:40---4 بهمن 1391
نگارجوون اسمه منم نگاره یه داستان دارم از ماجرای عشق خودم.این بزرگترین نامردیه دنیاست.مطلبات خوب بود مرسی

hamid sargardan
ساعت4:53---5 اسفند 1390
ba salami por az eshgh.midanam ke nemidani cheghad in del deltang tost vali baz ham mmigoyam kash dar an lahze ke avalin bar didamet zareei ba khodam miandishidam in kas rozi behtarin kasat va rozi bilzane ghabr rohat ast.khoshal misham ba ham goftogoyi konim.be omid didar



نگار
ساعت22:45---1 بهمن 1390
salam zela jan khofi?

zeal
ساعت22:30---1 بهمن 1390
salam negar joooooon

sajad
ساعت11:13---30 دی 1390
سلام نه خوب نوشتی اما خمه دخمل پسرا کهاینطوز نیسته هه. برات ارزوی موفقیت میکنم

میلاد
ساعت20:47---29 دی 1390
سلام نگار خانم
ساخت این دهکده رو بهتون تبریک میگم
بابت همین یکی دو مطلب هم که گذاشتین تشکر، قشنگه
براتون آرزوی موفقیت میکنم
منم یه دهکده دارم به نام سرگرمی خوشحال میشم اگه بهم سر بزنین
راستی *دهکده نگار جون* رو از همین الان در دهکده سرگرمی لینک میکنم اگه قابل دونستین شما هم این کارو بکنید.
موفق باشید


ساناز خوشگله
ساعت0:24---28 دی 1390


رهگذر
ساعت0:01---28 دی 1390
سلام لینک شدی بای

گفتگو
ساعت0:00---28 دی 1390
نگاهت که می کنم
هزاران پروانه در دلم بال می زنند،
شیرینی التهاب بودنت را!
و من اوج می گیرم
تا آسمان
تا تو...
و از شوق دیدنت
فرو می ریزم باز، مثل باران
جایی روی خاک
تا شاید گلی بروید
بسان عشق...


ناصر
ساعت23:36---27 دی 1390
سلام مطالب خوب بود :این جا شده چت روم؟

نگار
ساعت23:35---27 دی 1390
البته :خواهش میکنم

سحر
ساعت23:34---27 دی 1390
میتونم مطالبو کوپی کنم تو وبلاگم؟

سحر
ساعت23:32---27 دی 1390
اجازه هست مطالب وبلاگتونو کوپی کنم تو وبلگم؟

سبهان
ساعت23:30---27 دی 1390
باوا نگار

سحر
ساعت23:27---27 دی 1390
وبلاگ مطلبش عالی بود بازم سر میزنم

نگار
ساعت23:26---27 دی 1390
سلام آجی

سحر
ساعت23:25---27 دی 1390
سلام آجی نگار

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: سه شنبه 27 دی 1390برچسب:داستان کوتاه ولی جالب,
ارسال توسط نگار جون

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 71679
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 42
تعداد آنلاین : 1

Untitled Document كد جاوا در :قالبسرا